..........

اه خداااااااااااااا

 Love Letter تقدیم به کسانی که بی هیچ جرمی آهسته تر از یاس به خواب رفته اند ...
امشب باران به میهمانی چشمانم آمده ...
خسته ام خسته از همه کس و همه چیز حتی از نفس کشیدن...
امروز عقربه های ساعت حادثه را برایم به تصویر کشیدند ...
اکنون من با خاطرات نفس گرفته ات زندگی را با آه سردی می نوازم .


اگه یه روز کسی بهت گفت دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوستش داری، اگه گفت عاشقت سعی نکن عاشقش بشی، اگه گفت همه ی زندگیش تویی سعی نکن همه ی زندگیت باشه چون یه روز میاد و بهت میگه ازت مُتنفر اونوقت تو نمی تونی سعی کنی ازش متنفر بشی...
زندگی گُل زردی ست به نام غم... مروارید غلتانی ست به نام اشک... آیینه ی شکسته ایست به نام دل... و بالاخره فریاد بلندی ست به نام آه...
زندگی به ۳ چیز پایدار است: امید، صبر و گذشت. کسی که هر یک از اینها را داشته باشد هرگز فرو نمی ریزد.
از زندگی هر آنچه لیاقتش را داریم به ما می رسد نه آنچه آرزویش را داریم...
عاشقی؟؟؟؟ پس گوش کن!! این رو بدون که یه عاشق هیچ موقع آبرو نداره ... بدون عاشق به امید عشقش زنده ست ... بدون یه عاشق، عاشق کُشی بلد نیست ... بدون یه عاشق هیچ وقت دروغ نمیگه مخصوصا به عشقش ... بدون اگه دروغی به کسی گفتی یعنی اونو کُشتی ... اگه عشقت رو دوست داری هرگز بهش قول نده ... خجالت و غرور رو بذار کنار ... اگه دوستش داری بهش بگو ... با ساده ترین شکلی که بلدی یا میدونی که میفهمه ===> عزیزم دوستت دارم...
زندگی گفت: که آخر چه بود حاصل من؟ عشق فرمود: تا چه بگوید این دل من!!! عقل نالید: کجا حل شود این مشکل من؟؟ مرگ خندید: در این خانه ی ویرانه ی من!!!
کسی رو که دوستش داری آزادش بگذار ، اگر قسمت تو باشد برمیگردد وگرنه بدان که از اول مال تو نبوده است...
دستت رو بگذار روی قلبت، این ساعت عمرت که داره تیک تیک میکنه... جالبه همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرده...

  

دوستدار همیشگی شما Kisses 

 

 Flowers And Hearts 

کاش بودی
 
 
کاش بودی تا دلم تنها نبود
 
                                    تا اسیر قصه فردا نبود
 
                                                                کاش بودی تا برای قلب من
 
                                                                                          زندگی اینگونه بی معنا نبود
 
کاش بودی تا لبان سرد من
 
                                   قصه گوی غصه غم ها نبود
 
                                                                     کاش بودی تا نگاه خسته ام
 
                                                                                          بی خبر از موج و از دریا نبود
 
کاش بودی تا دور دست من
 
                                غافل از لمس گل مینا نبود
 
                                                                     کاش بودی تا زمستان دلم
 
                                                                                       اینچنین پرسوزو و پرسرما نبود
 
                                   کاش بودی تا فقط باور کنی
 
                                                                      بعد تو این زندگی زیبا نبود

سخنان گرانبها از بزرگان

همان گونه که با من هستی،با تو خواهم بود> هوگو

دریا به مرداب نمی ریزد و اگر ریخت دریا نیست،مرداب است> ابراهیمی

محبت،کلید تمامی مشکلات و گشاینده تمام درهای بسته است> رنو

مرد بزرگ از آنچه نمی داند سخن نمی گوید> کنفوسیوس

چرا در جستجوی محبت هستید،خود خالق و باعث محبت باشید> بهزاد

در دنیا،لذتی که با لذت مطالعه برابری می کند نیست> تولستوی

تنها وظیفه انسان عشق ورزیدن است> کامو

در هر شرایطی که هستید،با تمام توان و با استفاده از تمام امکانات خود کار کنید> روزولت

سعادتمند واقعی کسی را می گویند که از یک عشق پاک بی بهره نباشد> تولستوی

فضیلت انسان در نگه داشتن حدوسط میان افراط و تفریط است> ارسطو

نبوغ را می توان به عبارت دیگر،پشتکار و بردباری و شکیبایی گفت> بوفن

دشمنان خود را با دوست کردن آنها از میان بردارید> اپیکتوس

وظیفه حال را نباید به آینده واگذار کرد،هر چند در آینده بهتر و بزرگتر باشد> ارنست تاویل

بر قسمت خویش قناعت کردن،نشانه بی نیازی نیست> امام حسن

یک اراده قوی،بر همه چیز غالب می شود،حتی بر زمان> بناپارت

مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر کرد کردن مال> سعدی شیرازی

اخلاق سرمایه است،اخلاق بهترین و عالیترین دارایی ماست> ساموئل اسمایلز

کار،بهترین درمان دردهایمان است> ولتر


دیروز واقعا روز عجیبی بود برای همه هممن هم اون نمیدونم بگم چه رنگچه

بو و چه عطر خوبی داشت دیروز ولی همین بس که اگر هر کس همچین

روزایی رو تو زندگیش داشته باشه همیشه زندگی رو دوست داره...


دیروز برای اولین بار برای بهترین بار تو زندگیم تونستم دستای کوچیک و

معصومش رو حس کنم عطر و طعم دستای کودکانش یاد معصومیت و لطافت

یه گلبرگمیندازه ادم رو نرمیه دستای کوچولوش ادم رو به یاد بزرگیه دل

کوچیکپرنده میندازه ادم رو وقتی دستای مهربونش رو لمس کردم نمیدونم چه
طور بگم که چه حس غریبی تو من شعله ور شد ااهمین بس که اون حس رو
 
با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم  میدونم این حرفا همیشه گفتنش درست نیس
اما برای من این حس برای بار دوم شاید پیشنیاد که بتونمدستای محبت

رودستای مادر احساس رو لمس کنم  میگمکه شما هم بیاید امتحان کنید

دست محبتتون رو دست مادر احساستون رو بگیرید تا بتونید به وجود حق

متعال بیشتر پی ببرید  دستتون رو بدید

به هم تا همیشه به همو به خدای هم معتقد باشید



بیاید بزاریم تو دست دلمون پرنده ی دوستی لونه کنه تا همشیه اونجا بمونه




شعر

یکی را دوست می دارم

                                 ولی افسوس او هرگز نمی داند

نگاهش می کنم ، شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم.

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند.

وای ...

به برگ گل نوشتم من ، که او را دوست می دارم.

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند.

 

من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم

                                  سینه مالامال درد ، اما دلی بی کینه دارم

پاک بازم من ولی در آرزویم عشق بازی

                                  مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم








بگذارید که ابر سفید دوستی بیاد توخونه هاتون
 
 همه فضای خونه تون رو پرکنه


سرانجام

مرا  عمری   به  دنبالت  کشاندی

سرانجامم   به خاکستر نشاندی

ربودی  دفتر دل  را  و  افسوس

که سطری  هم   از این   دفتر نخواندی

گرفتم   عاقبت  دل   بر  منت  سوخت

پس  از   مرگم  سرشکی  هم  فشاندی

گذشت   از  من  ولی آخر   نگفتی

که  بعد  از من  به  امید  که  ماندی



توی خیابون در امتداد جوی آب داد می زد و میرفت.

با صدای بلند، گویی حرفهای مهمی برای گفتن داشت اما دیگر برایش مهم نبود

که کسی به آنها گوش دهد.


دیگر دیر شده بود......


دیگر مجالی برای گوش کردن نبود،...اما چه حیف


قدمهایم را آهسته برداشتم تا بلکه کمی از حرفهایش را بشنوم اما اوبه سرعت از کنارم

گذشت و من هیچ نفهمیدم..ای کاش می فهمیدم ای کاش دنبالش می دویدم
 
و ای کاش از هیچی نمی ترسیدم و ای کاش مردمان جور دیگر می دیدند.

اما دیگر دیر شده بود، دیگرمجالی برای گوش کردن نبود، دیگر او مجنون شده بود.  

 

گل من


غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهار مون با پاییز

نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمون باریدنم بلد نیست

غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم می دونم که تو چقدر صبوری

غصه نخور مسافر بازم می آی به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره

ز دل تو می دونم هیچ کس خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

بهار تو بر می گردی چیزی نمنونده بخند

غصه نخور مسافر تولد دوباره

غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره

غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس

سفر یه امتحانه به جون تو بلا نیس

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی


سنجاقک وآبگینه


سنجاقکی هر روز صورت خود را در آبگینه ای می دید، و به تماشای زیبایی خود
 
می نشست تا... تا که روزی محو زیبایی خود شد و در آب افتاد و غرق شد!

بعد مرگ سنجاقک ، فرشتگان به کنار آبگینه ای رسیدند که روزگاری از آب شفاف

و شیرین سرشار بود و اکنون جایی است لبریز از اشکهای تلخ
...


فرشتگان پرسیدند چرا اشک می ریزی؟!... آبگینه گفت برای سنجاقک می گریم

فرشتگان گفتند تعجبی ندارد! همه برای رفتن چنین زیبارویی می گریند چه برسد به تو
 
که هر روز در مقابل زیبایی او به سجده در می آمدی

آبگینه گفت سنجاقک مگر زیبا بود؟ فرشته ای گفت چه کسی بهتر از تو خبر داشت؟
 
بر ساحل تو خم می شد و نقش رخ خود را می دید

آبگینه لحظه ای خاموش شد و سپس گفت... برای سنجاقک می گریم ولی هرگز زیبایی
 
او را ندیدم! برای سنجاقک می گریم چون هر بار که به ساحل من خم می شد در آیینه

چشمانش زیبایی خود را می دیدم و این است یک افسانه زیبا...



دیگه نفسی نیست .................




وقتی میان چشمهایت رغبتی نیست

دیگر برای دل سپردن فرصتی نیست

بگذار تا عاشقترین مردم بداند

بین من و دستان گرمت نسبتی نیست

تا انتهای ماجرا هم پی نبردیم

ازمشرق چشم تو ما را قسمتی نیست

چندیست می گیرد دلم باور کن ای دوست

در حجم دستان تو دیگر وسعتی نیست

معذورم از عشقت,ببخشایم پریزاد

دیگر برای دل سپردن فرصتی نیست




وقتی باهاش خلوت می کنم

وقتی برام حرف های قشنگ می زنه دوست دارم بغلش کنم

محکم فشارش بدم

بعد تو صورتش نگاه کنم از نگاه هم دیگه خنده مون بگیره

بعد از عمق چشاش دوستی و عشق رو پیدا کنم بهد داد بزنم که عزیزم با تموم وجود دوستت دارم

بعدم اونم بگه که هیچ وقت تنهام نذار

چون بدون تو من نمی تونم زندگی کنم

منم بهش بگم منم دوری تو رو نمی تونم تحمل کنم

بعدشم رو تاب تو حیاط خونشون بشنیم من براش شعر بخونم

اونم سرش رو روی شونم بزاره و کم کم خوابش بربره

و من در همین حال صورت خوشگلش رو نگاه کنم

و لذت ببرم



 

ناله را هر چند که می خواهم پنهان دارمش

سینه می گوید که من

تنگ امدم

فریاد کن


خدایا .... یا   مرگ منو  بده   یا سر بار کسی  نکن ....
 
تو قسم میدم  به خودت ....