خرسند از آنم که باردگر انعکاس روح را به حضور دل میزبان هستم
خرسندم در شادی قلبی که به لبخندی اوج را می طلبد و
ثنا گوی ندای هستم که مرا به خویش می خواند !
آنجا که من نیستم و او هست !
من فریاد سر می نهم و
او عین عمل را در غیبت من به تجلی می نشاد !
و باز مردی جلوگر می شود در قامت دوست !
احرام به تن می گیرد و من لبیک می شوم !
من خنده و اشک و اه می شوم ! او در کعبه طواف می شود !
من راهی خویش می شوم ! دوست راهی من می شود !
من سجده و او نشانم می شود !
من اشک و او نگاهم می شود !
من سماء و او شبابم می شود !
من مست و او ساغرم می شود !
من بنده و او منعمم می شود !
سلام خوب هستین وبلاگتون خیلی قشنگه یعنی عالیه
موفق باشید اگه سر یه سری به من هم بزنید خوشحال میشم راستی چون من از وبلاگتون خوشم اومده شما رو توی
لینک میزارم بااجازتون
سر بزنید
یا علی خداحافظ.
من سجده و او نشانم می شود - من اشک و او نگاهم می شود - بانوی ماه عزیز بسیار زیباست - موفق باشی خانوم گل
سلام ... دم مزن تا دم زند بهر تو روح...آشنا بگذار در کشتی ی نوح.....پر محتواست ........من چه گویم چون تو میدانی نهان ....یا یار
دیر است ,دگر دیر است, نگو این جمله دیگر است:
"دیشب منتظر بودم بگویی تو به من:
سلام
وب لاگ قشنگی داری
موفق باشی
منتظر ت هستم
بدرود