دیروز واقعا روز عجیبی بود برای همه هممن هم اون نمیدونم بگم چه رنگچه

بو و چه عطر خوبی داشت دیروز ولی همین بس که اگر هر کس همچین

روزایی رو تو زندگیش داشته باشه همیشه زندگی رو دوست داره...


دیروز برای اولین بار برای بهترین بار تو زندگیم تونستم دستای کوچیک و

معصومش رو حس کنم عطر و طعم دستای کودکانش یاد معصومیت و لطافت

یه گلبرگمیندازه ادم رو نرمیه دستای کوچولوش ادم رو به یاد بزرگیه دل

کوچیکپرنده میندازه ادم رو وقتی دستای مهربونش رو لمس کردم نمیدونم چه
طور بگم که چه حس غریبی تو من شعله ور شد ااهمین بس که اون حس رو
 
با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم  میدونم این حرفا همیشه گفتنش درست نیس
اما برای من این حس برای بار دوم شاید پیشنیاد که بتونمدستای محبت

رودستای مادر احساس رو لمس کنم  میگمکه شما هم بیاید امتحان کنید

دست محبتتون رو دست مادر احساستون رو بگیرید تا بتونید به وجود حق

متعال بیشتر پی ببرید  دستتون رو بدید

به هم تا همیشه به همو به خدای هم معتقد باشید



بیاید بزاریم تو دست دلمون پرنده ی دوستی لونه کنه تا همشیه اونجا بمونه

نظرات 2 + ارسال نظر
ًًٍٍٍُ چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:10 ب.ظ

عسل پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام خسته نباشید .
مطلب زیبایی بود واقعا لذت بردم .
اما کاشکی میگذاشتی عکس به این قشنگی رو کپی کنم ............
یا علی.

سلام عسل جونم .... عزیزم من نتونستم وبلاگ یا امیلی از شما پیدا کنم ... هر کدوم از عکسا رو میخوای فقط بگو تا برات امیل یا سند کنم .... فدات بشم ...موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد