* تو .. همانی که خود می پنداری *

««
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی

    کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار 

 غبار غم برود حال خوش شود حافظ

       تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار
»»

خدایا ... روز  مادر .............. اینم از روز پدر .....
شکرت  که بهترین ها رو دارم ...........

خدایا............................................................هنوز منتظرم

خدایا..................

شب یلدا ....

انتظار آشنا ترین واژه برای تنهائیم است

ولی این بار قرار بود بیایی

خیلی زود

و از میان ابرها برایم نور بیاوری

خیلی وقت است که در میان این دیوارها

راه را گم کرده ام

اما امید آمدنت را بهانه می کنم و می نشینم

خیلی دیر کردی

ولی برایم عادت شده که بمانم

اما این بار .... هم کوچه تنگ تر شده و هم زمان طولانی ....

دعا می خوانم

که زودتر برایم نور بیاوری

اما ...

برف می بارد

نزدیکی های صبح

صدایت را می شنوم

آرام از پشت سر می گویی :

- تقصیر من نبود ... امشب شب یلداست و اتنظارنور طولانی

ولی بالاخره آمدی

با کاسه ای از نور

و چند دانه انار ....

چند بار بگم با دندون بادوم نشکن !! :)

2004 Maserati MC12




واقعا محشره اینطور نیست؟؟؟


قول می دهم ...

 

 

توبه می کنم

دیگر کسی را دوست نداشته باشم

حتی به قیمت سنگ شدن

توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم

حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود

چشمانم را می بندم  ...

توبه می کنم دیگر دلم برایت تنگ نشود

حتی چند لحظه (!) قول می دهم

نامت را بر زبان نمی آورم

لبهایم را می دوزم

توبه می کنم دیگر عاشق نشوم

قلبم را دور می اندازم

برای همیشه

و به کویر تنهایی سلام میکنم ...

...

...





گاهی فکر می کنم کاش همه چیز مجازی بود...غیر واقعی...مثل همین جا که منم...

مثل این روزهای و توهمات و خیالات و...

اینجا همه گویی عین تو اند اما بیرون خبری نیست جز صدای ناسازی که نعل کف گامهایش

هی نزدیک و هی نزدیک و هی نزدیک می شود...

اینجا نه ترس است نه لرز...اگر هم باشد راه حلش زود یکی می شود....

اینجا که منم آدم را زود به زود جو می گیرد و قدرتش زود زیاد میشود و امیدش زود کاری
 
و حرفهایش زود هم صدا و خواسته اش زود باور....

آی هم مکانیها... اینجا که منم...همین مکان مجازی ست که گاهی یک باره سقف و کف و

دیوارهایش به یک سوی کوچک باد که از درزی به داخل می چکد از هم می پاشد و ...

همین می شود که اکنون شده.....

دل بستن نشاید...آری..نشاید...

انگار با حقیقت بیگانه شده ام...که نه گویی به حقیقت حساس شده ام...تا می بینمش ..

تا از کنارم می گذرد...

نه!تا از میان این درزها نشت می کند از چشمانم آب می ‌اید و بینیم می گیرد و هی زمین
 
می خورم...هی خوابهایم کابوس می شود و هی...

دیدم خط خطی....

کاش فصلی باشد این حساسیت...کاش گذرا باشد این بوی نافذ واقعیت و کاش ...

همین...

به تلخی مفتی دچار شده ام که مپرس

کاش میدونستی...!!







یه روزی وقتی دلم تنها میخوند 
         
  اومدی با دلم همصدا شدی

تموم تنهایی من با تو رفت    
            
  اما آخر تو ازم جدا شدی

دل من باز داره تنها میخونه  
           
    که شاید بازم بیای به این خونه

عزیزم قلب منو تنها نذار  
               
    همیشه خونهْ تو توی اونه

من دارم بازم برات میخونمو    
          
  تو هنوزم توی فکر رفتنی

کاش میدونستی چقدر عاشقتم
      
   با یه دنیا رویاهای گفتنی

عزیزم قلب منو تنها نذار   
                 
آخه اون جز عشق گناهی نداره

از همه خسته و آزرده دله 
               
  واسه تو ، تو سینه آهی نداره

من دارم بازم برات میخونمو  
            
  تو هنوزم توی فکر رفتنی

کاش میدونستی چقدر دوست دارم  

  با یه دنیا قصه های گفتنی